مصاحبه با نوام چامسکي و ژيلبر اخکر درباره کتاب جديد آنها با  عنوان قدرت مخرب

برگردان ناهيد جعفرپور


'
Perilous Power'
Noam Chomsky وGilbert Achcar

ناشر:

Stephen R. Shalom

بخش اول و دوم
توضيح مترجم : کتاب جديد چامسکي/اخکر ديالوگي است در باره خاور نزديک و ميانه و سياست خارجي ايالات متحده آمريکا ( ترور، دمکراسي، عدالت ، جنگ).
در اين رابطه شبکه جهاني " زد نت" با اين دو نويسنده و استپان شالوم ناشر کتاب مصاحبه اي را انجام داده است که بفارسي برگردانده مي شود.

سئوال : موضوع کتاب جديد چيست؟
شالوم: '
Perilous Power' ديالوگي است ميان دو محقق ورزيده چون نوام چامسکي و ژيلبر اخکردر باره خاورميانه و نزديک و سياست آمريکائي در اين منطقه. طبيعتا به هيچ وجه لزومي ندارد که من آقاي چامسکي را بشما معرفي کنم اما ژيلبر اخکر در باره تم خاورميانه مقالات بسياري نوشته است. وي در لبنان بزرگ شده است و سال‌ها در اين کشور زندگي کرده است. وي نويسنده کتاب هائي چون " The Clash of Barbarisms" و يا " Eastern Cauldron: Islam, Afghanistan, Palestine, and Iraq in a Marxist Mirror " مي باشد و هم چنين سردبير مجله " د اسرائيل ديليما" است.
کتاب مشترکي که اين دو نويسنده ورزيده نوشته اند بيانگر نگاه تيزبين و بررسي جامع در باره ديناميک داخلي خاورميانه و نزديک و نقش آمريکا در اين منطقه است. تمامي پرسش‌هاي کليدي اين کتاب حول مسائلي چون تروريسم ، بنيادگرائي ، نفت ، دمکراسي ، خيانت ، حق تعيين سرنوشت ، يهود ستيزي ، راسيسم ، آنتي عربيسم ، جنگ افغانستان، حمله نظامي و اشغال عراق ، جنگ اسرائيل/ فلسطين، سرچشمه هاي سياست خارجي آمريکا و .... دور مي زند.
آن چيزي که در اين کتاب توجه‌ها را بخود معطوف مي دارد نگاه متفاوت اين دو محقق در باره تم‌هاي نامبرده است. در برخي مواقع با هم هم نظرند و در بسياري ديگر از دو نگاه مختلف به بررسي مي پردازند. در واقع اين کتاب ديالوگي است بين اين دو محقق. چامسکي و اخکر از ابزار و توانائي هاي وجودي مشترک و تجربيات و نگاه هاي متفاوت برخوردارند که آنها را به هم نزديک مي کند و در يک کتاب به مباحثه و مجادله مي کشاند. هدف اين کتاب بررسي معضلات خاورميانه و نزديک و زير ذره بين بردن سياست خارجي ايالات متحده آمريکا در اين منطقه است. آنچه که اين کتاب را براي خوانندگان جذاب مي کند بررسي مسائل پشت پرده و پيش زمينه سياست هاي موجود در خاورميانه و رابطه آنها با هم و نيات آمريکا در منطقه است. حال فرق نمي کند چه در باره سياست اسرائيل و يا نقش عربستان سعودي در سياست آمريکا و يا نيروهاي متفاوت سياسي در عراق و .....
اين کتاب شناخت هاي جديدي را به ما ارائه مي دهد. بخصوص در باره بحث هاي تحريک کننده‌اي چون حل احتمالي کوتاه مدت اختلافات اسرائيل/فلسطين

سئوال 2: مي توانيد کمي براي ما از چگونگي روند پيشرفت اين کتاب توضيح دهيد و بگوئيد تم ها چه طوري انتخاب شدند؟ اين کتاب چه چيزي را مي خواهد بيان کند؟

شالوم : نوام و ژيلبر از همان ابتدا تصميم گرفتند که خيلي خوب است که يک شخص سوم را در نوشتن اين کتاب شرکت دهند به اين مفهوم که آن شخص سوم وظيفه داشته باشد چشم در چشم آنها اين ديالوگ بين اين دو محقق را رهبري کند و از اين رو آنها از من سئوال نمودند که آيا من اين نقش را بعهده مي گيرم يا نه.
در واقع اين طرح در ابتدا مي بايست نتيجه ديالوگ دو نفره نوام و ژيلبر باشد و شخص سوم وظيفه رهبري و نظارت و تنظيم اين ديالوگ دو نفره را داشته باشد و سئوالات را تنظيم کند و مواظب باشد که بحث در مجراي اصلي خود باقي بماند و در ضمن به تمامي کارهاي تکنيکي اين روند از جمله ضبط و پياده کردن آن و .... رسيدگي نمايد. بدين طريق اين دو نفر مي توانستند خود را کاملا بر روي مباحث مورد تحقيقشان متمرکز سازند. من تلاش کردم در بحث و گفتگوي آنها دخالت نکنم و تنها ضروري ترين اقدامات تدارکاتي را انجام دهم.
طي اين روند مراحل بيشماري پشت سر گذاشته شد. ما در ابتدا ليست تم ها و ليست سئوالات را تهيه نموديم و به اين خاطر در اوائل ژانويه 2006 همگي در دفتر نوام در کامبريح تگزاس جمع شديم.
سه روز طول کشيد تا ما اين ليست را تمام کرديم. من تلاش کردم مباحث ضبط شده را پباده کنم و طرحي خام را زمينه چيني کنم و روي کاغذ بياورم. سپس نوام و ژيلبر اين طرح را با خود بردند تا پيشنهادات و ملاحظات و تکميلي هاي خود را بعدا به من ارائه نمايند. هدف ترجمه کلمه به کلمه مطالب نبود. هر دو نويسندگان مي بايست وقت داشته باشند حرف هائي را که موقع ضبط زده بودند تصيح يا تکميل نمايند. در پرسش و پاسخ هاي درستي که هر دو روشن و خوب بيان نموده بودند تغييري داده نشد. افزون بر اينکه همه ما به اين قرار پايبند بوديم که تمامي سخناني که پايه اثباتي محکمي نداشتند را هر زمان مي شد بر طبق مدارک اثباتي تغيير و تکميل نمود. بدين ترتيب ما در ابتدا تمامي مدارک و شواهد را امتحان نموديم و آن بخش هاي مهمي را که به آنها احتياج داشتيم جدا کرديم. اين براي ما مهم بود که خوانندکان بتوانند تمامي بحث ها را طبق مدارک و شواهد موجود هر زمان کنترل کنند تا به سنديت آن پي برند.

سئوال 3 : شما با اين کتاب مي خواستيد چه را اثبات کنيد؟ اين کتاب چه پيامي را با خود دارد و چه هدف سياسي را در نظر دارد. چه چيزي شما را راضي مي کند؟ آيا واقعا اين کتاب ارزش اين همه تلاش و زحمت را دارد؟

شالوم: آن چيزي که ما را خوشحال مي کند يک سياست خارجي آمريکائي ديگري در خاورميانه و نزديک است که از پايه و اساس طور ديگريست. اين همه زحمت مسلما ارزش بسياري به بار داد و آنهم اين است که اين کتاب به يک شهروند متوسط اروپائي و آمريکائي اطلاعات بسياري در باره سياست آمريکا در خاورميانه و نزديک مي‌دهد. مسلما منتقدين بايد کمک کنند و با انتقادات تيزبينانه خود بررسي‌ها را تکميل نمايند. غالبا منتقدين در باره تم عراق زماني که بحث مي کنند از واژه هاي " اشغالگران" و " نيروهاي مقاومت" استفاده مي کنند. که البته با توجه به وقايعي که در عراق مي گذرد نمي‌توان اين طور ساده تجزيه و تحليل نمود. اوضاع پيچيده‌تر از اين حرف هاست. يعني مثلا سياست آمريکا در خاورميانه را تنها نمي‌توان با عملکرد اسرائيل توضيح داد و يا اينکه بنيادگرايان را زائده تصورات جرج بوش دانست و يا آنها را بخاطر سياست خارجي امپرياليستي آمريکا مورد تائيد قرار داد. با فهم دقيق‌تر و بررسي دقيق‌تر اوضاع خاورميانه براي منتقدين مبارزه و برخورد با سياست آمريکا آسان‌تر خواهد شد و منتقدين آسان‌تر خواهند توانست براي دنيائي صلح آميز و عدالتمند مبارزه نمايند.
قدرتمندان مهم ديگر و تم عراق
شالوم: در فوريه سال 2003 زماني که طرفداران جنگ در آمريکا گيلاس هاي شراب فرانسوي خود را به دور ميريختند، زيرا که فرانسه در شوراي امنيت سازمان ملل متحد در مقابل جنگ موضع گرفته بود، بسياري از جنبش‌هاي ضد جنگ آمريکا، فرانسه، آلمان، روسيه، انگليس و ديگر دولت‌هاي مخالف جنگ هورا مي‌کشيدند. اما واقعا تا چه حد مي توان به اين دولت ها و موضع ضد جنگشان اعتماد نمود؟

چامسکي: بايد بگويم درجه اعتماد من به اين دولت ها روي خط صفر قرار دارد. فعالين عاقل جنبش صلح هيچگاه با دولت ها همصدا نمي شوند. اما با اين وجود موضع اين دولت‌ها هم در باره جنگ مهم بود. با کمي خوشبيني مي بينيم که آنها حداقلي از موضع دمکراتيک را از خود نشان دادند. کسي نمي داند به چه دليل اما رفتار آنها چون رفتار دولت هاي دمکراتيک بود. کوتاه بگويم آنها نسبت به خواسته اکثريت جامعه شان که جنگ نمي‌خواستند عکس العملي مثبت نشان دادند و وظيفه اي را بعهده گرفتند که وظيفه جنبش ضد جنگ بود. اينکه اين دولت ها به حرف مردمشان گوش دادند دلايل مختلف دارد که فعلا مسئله ما نيست آنچه مهم است اين است که ما نبايد با اين دولت ها همصدا و متحد بشويم و يا به آنها اعتماد کنيم. اما آنچه که در اينجا يعني آمريکا گذشت هيچگاه جدي گرفته نشد. در آن ماه‌ها در آمريکا به صورت گسترده و شديدي تنفراز دمکراسي و هم چنين زير پا گذاشتن دمکراسي خودرا نشان داد. اين مسئله در تمامي بخش هاي جامعه ديده مي شد. من واقعا تا کنون اين چنين نديده بودم. رامزفلد از يک " اروپاي قديم" و " اروپاي جديد" حرف مي زد. طبق تعريف رامزفلد دولت هاي اروپاي قديم نظرشان نظر اکثريت جامعه بود اما در اروپاي جديد دولت ها با شعار" اميد براي دمکراسي" خواسته هاي بخش بزرگتري از مردم خود را زير پا مي گذارند".
در واقع هم خيلي چيزها مسخره و احمقانه است. به اين دليل هم آن زمان بخصوص آدمي چون «سيلويو برلوسکوني» نخست وزير اسبق ايتاليا بعنوان پيامبر دمکراسي به کاخ سفيد آمريکا دعوت شد. نمي‌دانم بايد براي رخ دادن اين حوادث گريه کنيم و يا بخنديم. از همه افتضاح‌تر ماجراي «خوزه ماريا ازنار» نخست وزير اسپانيا بود. بوش وتوني بلير از وي براي صحبت‌هاي دمکراسي خواهانه‌اش در کنفرانس سران جهان در «آزورن» تشکر و قدرداني نمودند. اين ماجرا درست چند روز قبل از حمله نظامي به عراق بود. بوش و توني بلير در اين کنفرانس به طوري علني اعلام جنگ عراق را نمودند و ازنار نخست وزير اسپانيا هم قرار داد اعلام جنگ را امضا نمود. کمي قبل از اين کنفرانس در يک همه پرسي عمومي در اسپانيا مشخص شده بود که تنها 2% مردم اسپانيا موافق جنگ با عراق هستند. جالب اينجاست که همچنين مردي بعنوان ناجي دمکراسي مورد قدرداني دو دولت آمريکا و انگليس قرار مي گيرد.(1)
در هر حال وي دستور از «گراوفورت» تگزاس داشت که پيمان جنگ را با پشتيباني 2% از مردم اسپانيا امضا کند. با اين اوضاع ما ديگر بخوبي منظور آنان از دمکراسي را خوب مي فهميم.
بعضي مواقع براي من برخي چيزها عجيب و غير واقعي است مثلا زماني که دولت ترکيه که خيلي غير قابل منتظره نظر 95% مردمش را قبول مي‌کند و براي ارتش آمريکا حمله از مرزهاي زميني و هوائي و دريائي ترکيه به جانب عراق را ممنوع مي سازد. آنزمان وزير امور خارجه ما يعني کولين پاوربراي اين تمرد ترکيه اعلام نمود که دولت ترکيه از مشروعيت فاقد است و بدين وسيله ترکيه را تهديد به حملات نظامي نمود.(2)

عجيب ترين و مسخره ترين ادعا در باره پاول ولفويتز معاون اسبق وزارت دفاع آمريکا مطرح ميشود و آنهم اين است که اوبراي رسانه هاي آمريکائي و تا آنجائي که من خبر دارم رسانه هاي اروپائي بعنوان نيروئي مهم در گسترش دمکراسي در آمريکا به حساب مي آيد. واشنگتن پست از وي بنام " رئيس ايده آليست ها" نام مي برد. (3)
اما اکنون همين آقاي ولفوويتز ارتش ترکيه را ملامت مي کند زيرا که آنها دولت خويش را مجبور نساختند تا چشم از خواسته 95% مردمشان بردارند و بيانيه جنگ را امضا کنند. در واقع وي از ارتش و دولت ترکيه مي‌خواهد که براي اين اقدامشان از دولت آمريکا معذرت خواهي کنند و يا يک چنين موضعي بگيرند" بگذار تا فکر کنيم که چگونه مي توانيم به آمريکا خدمت کنيم".(4)
بله منظور اين جماعت از دمکراسي همين است. جنبش ضد جنگ بايد روي اين گونه مسائل تعمق کند ومتمرکز شود. اگر برخي از دولت ها طبق اتفاق و يا بخاطر منافع شخصي و انگيزه هاي خود نظرشان با اکثريت مردم آن جامعه تطابق داشته باشد و بدنبال آن موضعي درست را اتخاذ نمايند ، همين دولت ها فردا مي توانند بخاطر انگيزه هاي ديگر و منافع قدرتي و .... موضعي مخالف آنچه که روز قبل گرفتند بگيرند.

ژيلبر اخکر:
نوام حق دارد زماني که از اين ماشيني که در عصر کنوني ما در حال حرکت است اين چنين نام ببرد. عصري که رسانه هايش بدون در نظر گرفتن ارزش آراء مردم تعريف و تمجيد سياستمداراني را که در قدرتند پيشه مي کنند. اين در حال حاضر بزرگترين مد شده است. پشت اين ماجرا طرز تفکري خاص نهفته است. طرز تفکري از دمکراسي که اعتقاد دارد يکبار که انتخاب شدي مي تواني هر آنچه که ميلت بود انجام دهي حتي اگر تمامي آنهائي که تو را انتخاب کرده اند مخالف باشند.
در هر حال من هم بايد تائيد کنم که سه دولت در بالا نام برده شده يعني فرانسه ، آلمان و روسيه مطمئنا به لحاظ دلائل دمکراتيک نبود که بر عليه جنگ بودند. در باره دولت روسيه لازم نيست زياد چيزي بگويم اما در باره دولت هاي آلمان و فرانسه زماني که موضوع بر سر اقدامات سياسي نئوليبراليسم و حمله به خدمات اجتماعي و ضروري ترين ملزومات زندگي انسانها باشد ديگر اين مشعل ها به طوري طولاني مدت نخواهند درخشيد. در زمان شروع جنگ عراق مطمئنا انگيزه هاي آنان با اساس و بنيان ها ي دمکراتيک رابطه اي نداشت و صددرصد دلائل اشتها آوره ديگري در آن ميان نقش بازي مي کردند.
درعراق اختلافات مستقيمي ميان آمريکا و بريتانياي کبير از يک سو و ميان فرانسه و روسيه از سوي ديگر آغاز گرديد. البته چين را هم مي توان به گستره اين اختلافات اضافه نمود. شوروي و فرانسه براي صدام حسين سال هاي سال مهمترين شرکاي تجارت تسليحات بودند. در جنگ عراق فرانسه مهمترين ارتشي بود که کناره گيري از جنگ داشت. در جنگ 1991 عراق با وجود اينکه روسيه موافق اين جنگ بود و فرانسه در آن جنگ شرکت داشت اما در سال هاي تحريم اقتصادي عراق صدام حسين همچنان تلاش مي نمود شراکت سنتي خود را با فرانسه و روسيه در شوراي امنيت سازمان ملل به نمايش بگذارد و در نتيجه توازون قوا را به زيان آمريکا نمايد و نيروئي مخالف آمريکا و بريتانيا شکل دهد. شرکت هاي فرانسوي و روسي قول قرار داد ها وجواز هاي نفتي مهمي را از سوي صدام حسين گرفتند آنهم با اين شرط مهم که تحريم اقتصادي سازمان ملل متحد برداشته شود. از اين رو فرانسه و روسيه هم موضع خويش را تغيير داده و بدنبال راه هائي مي گشتند که اين تحريم سازمان ملل متحد را بردارند. اما واشنگتن و لندن مرتبا آنها را بلوکه مي کردند. آمريکا و بريتانيا گفته بودند که زماني موافق بر داشتن تحريم اقتصادي مي باشند که کارشناسان سازمان ملل متحد خلع سلاح عراق را تائيد نمايند. البته اين ادعاي آمريکا و بريتانيا از نظر فرانسه و روسيه معني جز مخالفت با برداشتن تحريم اقتصادي عراق نداشت و براي خودشان به مفهوم عدم دسترسي به قرارداد ها و پيمان هاي مهم نفتي بود. منظور واشنگتن و لندن حمله به عراق بود و اين مسئله را پاريس و مسکو خيلي روشن بعنوان " دزديدن جايزه شان " مي دانستند. يکي از مهمترين کارهائي که آمريکائي ها فورا بعد از حمله به عراق انجام دادند اين بود که تمامي قرار داد ها و پيمان هائي را که با صدام حسين بسته شده بود لغو نمودند. اين در واقع مهمترين دليلي بود که چرا پاريس و مسکو مخالف حمله به عراق بودند.

اگر دیوان سالاری بوش به آنها تکه بزرگی از این شیرینی و سفره باز را می داد مسلما آنها قبول می کردند. من به این امر اعتقاد دارم. اما دولت بوش آنچنان از خود راضی و خود محور بین است که به هیچ وجه نمی خواست سهمی به آنها بدهد. از این رو این "دولت ها" تا آخر بر علیه جنگ بودند.

در مورد آلمان منافع مستقیم اقتصادی نقش بازی نمی کرد. در بهترین حالت این ماجرا برای دست و دل بازی در خواست های جغرافیا سیاسی  دسته بندی شده ی شرویدر نخست وزیر اسبق آلمان نقشی قابل ذکر داشت. او تا اندازه ای نگران بود که مبادا تمامی قدرت و یکه تازی هائی که اروپا را هم در بر می گرفت در اختیار آمریکا قرار گیرد. این مسئله را می توان در رابطه تنگاتنگ وی با پوتین ملاحظه نمود که دست آخر برای او قرار داد های جدیدی هم چون قرار داد گاز روسیه بسوی آلمان از طریق دریای بالتان را که آن زمان در حال راه اندازی بود به همراه آورد. تحلیل دیگر هم این است که در پشت انگیزه های شرویدر خودخواهی و دوروئی انتخاباتی قرار داشت و نه خواست های دمکراسی طلبانه. در واقع زمانی که همه تحلیل کرده بودند که شرویدر انتخابات مجلس آلمان را خواهد باخت، تدارک حمله به عراق به پایان خود نزدیک شده بود. دلیل شکست وی هم این بود که برنامه اجتماعی نئولیبرالی شرویدر مانع این شد که رای دهندگان سنتی حزب سوسیال دمکرات از او پشتیبانی نمایند.  تنها تم مشهوری که شرویدر توانست به آن اتکا کند یک نه به جنگ بود. آنهم زمانی که آراء مردم آلمان بر اساس همه پرسی ها و اعتراض های گسترده بر علیه جنگ بود.

روئسای دولتی ای چون شیراک ، پوتین و شرویدر به هیچ وجه نباید از سوی جنبش های ضد جنگ به عنوان وابسته ای به این جنبش به حساب بیایند. زیرا اگر که منافع آنها ایجاب کند و در خطر بیافتد این انسانها فورا تبدیل به مشعل داران جنگ افروز خواهند شد. نیروهای نظامی روسی در چچنی یک جنگ وحشتناک راسیستی را انجام می دهند. اگر بر این واقعیت که فرانسه و همچنین آلمان  متحدا با ارتش آمریکا در افغانستان حضور دارند چشم بپوشیم، دولت فرانسه هنوز هم  خودش را در آفریقا بعنوان قدرتی استعماری احساس می کند و همانگونه هم رفتار می کند. به مسئله دیگری هم باید اشاره کنم که با وجود اینکه پاریس یا برلین از حمله به عراق بطور سیاسی پشتیبانی ننمودند اما در موارد تکنیکی هر کاری را انجام دادند تا این حمله آسان تر انجام پذیرد. مثلا آلمان در خاک این کشورمجموعه زیرساختار های نظامی ارتش آمریکا را جا داده است.(5) و فرانسه از طریق باز کردن راه های هوائی ( دالان های هوائی) برای هواپیما های جنگی آمریکائی به این جنگ کمک نموده است. اجازه ندهیم این دولت ها ما را گمراه کنند. جنبش های ضد جنگ حداقل در دینامیک گروهی خود با جنبش جهانی برای عدالت وابستگی تنگاتنگی را دارند. به عقیده من این وابستگی هم یک ترکیب خوبی است. مهم این است که نتیجتا موضوع بر سر دو عامل مهم و دو واقعیت مهم است اول موضوع بر سر تبدیل شدن به اپوزیسیون بر علیه جنگ های امپریالیستی است و دوما اپوزیسیون بر علیه نئولیبرالیسم است.

نوام چامسکی: اگر بخواهم رفتار و موقعیت آمریکا را دقیقا بررسی کنم باید بگویم که بنظر من این تنها ازخود محور بینی و خودخواهی آمریکا نیست که نمی خواهد اروپا را در این سفره گسترده عراق سهیم کند بلکه آمریکا یک منفعت حقیقی برای خوار و حقیر کردن آلمان و فرانسه دارد. زیرا که هر دو این کشور ها کشورهائی صنعتی و تجاری و همچنین مرکز مالی اروپا می باشند. در حالیکه در چهل سال گذشته آمریکا مشکلات بیشمار داشت اروپا موفق شده بود مستقل از آمریکا خود را توسعه دهد. از این رو وقتی که چارلس د گایوله رئیس جمهور آنزمان فرانسه فراخوان اروپائی از آتلانتیک تا اورال را داد آمریکا آنچنان نگران شد که حد ندارد. نیروهائی که قرار بود یک چنین اروپائی را ایجاد کنند امروز در همان" اروپای قدیم" قرار دارند و این خود بزرگترین دلیلی است که چرا آمریکا تا این اندازه به گسترش اتحادیه اروپا تا دولت های ماهواره ای شوروی سابق علاقمند است. زیرا که فکر می کند در این صورت می تواند اتحادیه اروپا را کنترل کند به همین خاطر هم سیاستمداران آمریکائی از ورود ترکیه به اتحادیه اروپا استقبال می نمایند. این هم بدان جهت نیست که آمریکائی ها عاشق ترکیه هستند بلکه به همان دلیل بالا وجود ترکیه در اتحادیه اروپا باعث می شود که آمریکا آب به آسیاب بخش های قدرت مند اتحادیه اروپا بریزد و بدین وسیله دست آمریکا را برای کنترل اتحادیه اروپا و اعمال قدرت در آن باز نماید. در هر حال با تمام این احوال موضع فرانسه و آلمان در جنگ عراق موضعی ثابت بود. دقیقا همین قضیه در سال 1990 تکرار گشت و آنهم زمانی بود که رهبر آنزمان شوروی یعنی میشائیل گورباچف موافق اتحاد دو آلمان شد. البته این مسئله از دید روسی تهدیدی جدی است زیرا که بر خلاف آمریکا مشکل روس ها مشکل امنیتی است. در اولین نیمه قرن 20 تنها آلمان دوبار روسیه را منهدم نمود. یک آلمان متحد خوابیده در دامان نیروهای نظامی غربی برای روسیه خطری بزرگتر بود به همین دلیل هم گورباچف  با اتحاد دوآلمان بشرطی موافقت نمود که رئیس جمهور آن زمان آمریکا یعنی بوش پدر این اطمینان را به روسیه بدهد که ناتو خود را در مسیر شرق آسیا گسترش نخواهد داد. چند سال بعد رئیس جمهور آمریکا کلینتون این قول و قرار را زیر پا گذاشت و ناتو را تا مرزهای روسیه گسترش داد. البته به همان اندازه هم روس ها عکس العمل نشان داده وتلاش نمودند توانائی های نظامی خویش را بالا ببرند. باید توجه نمود که قبل از این ماجرا روسیه شدیدا خواهان انهدام سلاح های اتمی چه در روسیه و چه در جهان بود به همین دلیل هم بر خلاف آمریکا روسیه در ناتو اعلام صرف نظر کردن از تسلیحات اتمی را نمود اما بعد از اینکه کلینگتون قول و قرار های در باره ناتو و روسیه را زیر پا نهاد روسیه هم حرف خود را پس گرفت و خود را غرق در ساختن تسلیحات دفاعی اتمی و غیر اتمی ساخت. این حرکت روسیه در زمان بوش پسر همچنان ادامه یافته است. این پیشرفت های  مهم واقعی باعث شدند که آن عصبییت در باره " اروپای قدیم" و " اروپای جدید" شکل بگیرد. اروپای جدید برای ایالات متحده آمریکا مهم است تا بدان وسیله بتواند قدرت اتحادیه اروپا را کاهش دهد.   

ژیلبرت آخگر : منهم با این سخنان موافقم و اضافه می کنم که ما باید تاکید کنیم که همچنین در اروپای جدید هم افکار عمومی بطور گسترده مخالف جنگ در عراق بود حتی بیشتر از اروپای قدیم.

نوام چامسکی: مثلا در رومانی طرفداران جنگ تنها 10% آراء مردم را داشتند. (6)
دولت های اروپای جدید عقاید مردم خودشان را بیشتر از همه خدجه دار نمودند زیرا که بجای اینکه طبق خواست مردمشان برای اروپائی مستقل حرکت کنند به خوش فرمانی در مقابل آمریکا پرداختند.

 
تاکید ها:
(1) ـ گزارش در آگنس فرانس پرس به تاریخ 22 فوریه 2003 : طبق این مقاله در این زمان 2،3 درصد مردم اسپانیا از جنگ آمریکا و همبستگانش پشتیبانی نمودند. 11،8 درصد کسانی که از آنها پرسیده شد انها در صورت تصمیم سازمان ملل متحد با یک جنگ موافق بودند و 84،7 درصد مردم مخالف هر گونه جنگی بودند.
(2) ـ مقاله ریچارد بوردویوکس  و جان هندرسون در روزنامه لوس آنجلس تایمز بتاریخ 15 مارس 2003 با نام  :

 'U.S. Drops Its Bid to Base Troops in Turkey',

(3) ـ مقاله داوید ایگناتیوس در واشنگتن پست دوم نوامبر 2003 با نام :

'A War of Choice, and One Who Chose It'

(4) ـ مقاله مارک لسی در روزنامه نیویورک تایمز تاریخ 8 ماه مه 2003 با نام :

'Turkey Rejects Criticism by U.S. Official over Iraq'

 گفتارولفوویتز:


 "Let's have a Turkey that steps up and says: "We made a mistake. We should have known how bad things were in Iraq, but we know now. Let's figure out how we can be as helpful as possible to the Americans."" Wolfowitz 'singled out the Turkish military for criticism. "I think for whatever reason, they did not play the strong leadership role that we would have expected."'.

 

نتیجه همه پرسی در ترکیه در روزنامه واشنگتن پست 26 فوریه 2003 با نام :

 'Turkey Plans for 62,000 U.S. Troops', Philip P. Pan.
(5) ـ مقاله ریچارد برن اشتاین در روزنامه نیویورک تایمز سوم مارس 2006 با نام :

German Roles: Opposing War and Aiding U.S.

 

( 6) ـ همه پرسی در باره عراق در:


Gallup International 2003:
http://www.gallup-international.com/ContentFiles/survey.asp?id=10